با تبریک این ایام مبارک و اعیاد بزرگ شعبان به خصوص امشب که شب میلاد سرور آزادگان است به شما دوستان عزیزم
همین الان دارم از جلسه ی نقد شعر انجمن ادبی مان می آیم .. جلسه ای که وارد ششمین سال عمر خود شده و روز به روز پربار تر می شود..
یک غزل داغ و تنوری از مهرداد نصرتی که انصافا خوب، روان و بی تکلف شعر می گوید و به قول خودمان سهل و ممتنع ... آشنایی هفت هشت ساله با این شاعر جوان و صمیمی برایم غنیمتی است..
تا فکر می کنم به چه ها فکر می کنم
دارم به چشمهای شما فکر می کنم
با من به جاده های رهایی نمی رسی
گفتی که فکر کن به خدا فکر می کنم
گم می شوم میان شب چشم های تو
حتی به چشم های تو تا فکر می کنم
دنیای من خلاصه شده در دو چیز خوب
یا فکر می کنم به تو یا فکر می کنم
ماندم چرا چگونه کجا عاشقت شدم
ماندم به تو هنوز چرا فکر می کنم